رهام منرهام من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

رهام

16 ماهگی گل پسرم

سلام رهام عزیزم سلام پسر گلم سلام عشق مامان ببخشید که دیر به دیر وبت رو آپ می کنم، مامانی خونه که اینترنت ندارم ، سر کار هم انقدر کارم زیاد شده که اصلا فرصت اینکار رو ندارم   مامانی می خوام یکم از شیرین کاریا ت بگم: ماما، بابا، دد، جیش، میم(مریم) و آب په (آب) ، مم (یعنی گشنته و غذا می خوای).... کلماتین که با صدای قشنگت ادا می کنی و البته سعی میکنی کلمات دیگه رو هم ادا کنی  وقتی ازت می پرسم ساعت چنده ؟ 3 تا گزینه به من می دی : دو، ده ،دوازده هر کاری که تو اطرافت می بینی دوست داری تقلید کنی حرکاتت خیلی با نمک و خوردنی شدن، با اشاره هر چیزی رو که می خوای، بدست می یا...
29 ارديبهشت 1394

دومین بهار زندگی رهامم

سلام عزیز دل مامان دومین بهار زندگیت مبارکت باشه عزیزکم نوروز 94 دومین سالی بود که من و بابایی شما رو در کنار خودمون داشتیم و چقدر این بهارا دلنشین تر از قبلن برای ما عزیز دل مامان امسال موقع سال تحویل ما امافت بودیم در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ مهربون، سال تحویل ساعت 2 صبح بود که شما تو خواب شیرین به سر می بردی امیدورام امسال پر از شادی و سلامتی برات رقم بخوره و همیشه مامانی لبت رو خندون ببینه  3-4 روزی امافت بودیم و بعد راهی رامسر شدیم ، خانواده مامانی رامسر بودن و ما هم به اونا ملحق شدیم، عزیزکم شما بسیار خوش سفر بودی و بسیار پسر خوبی بودی  از دیدین دریا خیلیییی هیجان زده شده بودی، تو ساحل با موجای آب بازی ...
24 فروردين 1394

4 دندون نیش رهامم

سلام عزیزترین مامان خوبی گل پسرم؟ الان که دارم این متنو می نویسم ساعت 8:30 صبحه ولی دلم یه ذره شده برات، کاش اینجا بودی و یه دل سیر بغلت می کردم و می بوسیدمت جدیدا خیلی مامانی شدی، وقتی میای بغلم می چسبی بهم و منم غرق در خوشی و لذت می شم، همیشه دوست داشتم بچم فقط به من بچسبه و بغل کسی نره ولی شما اصلا اینطوری نبودی تا حالا ، تا کسی بهت می گفت بیا بغلم به راحتی می پذیرفتی   خیلی خیلی باهوش شدی ، هر کاری رو که می بینی سریع دوست داری انجامش بدی،مثلا تا جارو دستی می کشم، سریع میای از دست من می گیریش و خودت دست به کار می شی، تا میبینی میزو دارم دستمال می کشم دوست داری بغلت کنم و دستمال رو بدم دستت تا کمک مامانی کنی ، قربون پسر مهرب...
3 اسفند 1393

11 ماهی و پنجمین دندون رهامم

سلام نفس مامان خوبی عشقم؟ مامانی پنجمین دندونت مبارکت باشه جمعه 17 بهمن داشتیم شما رو می بردیم شهربازی که تو ماشین متوجه شدم پمین دندونت کنار 2 تا دندون فسقلی فک پایینت داره در می یاد، مبارکت باشه کوچولوی مامان که داری با سرعت نور بزرگ می شی خیلیییی خیلییییییی شیرین شدی و خیلییییی خیلییییییی شیطون  من عاشق پسر بچه های شیطونم البته مامانی قول بده دیگه شیطنتات از این بیشتر نشه اا خیلی زود هر کاری رو یاد می گیری و تقلید می کنی، جدیدا یاد گرفتی بوس می فرستی، چشمک می زنی ، کسی حالت رو می پرس سر تکون می دی به این معنی که خوبم و ... ولی مامانی یه گله کوچیک هم بکنم که که خیلی جیغ جیغو شدی   هر چیزیرو که می خوای جیغ می...
21 بهمن 1393

پسری از جنس مهربانی

سلام عزیز دل مامان خوبی عشقم؟ دو روز پیش یکی از قشنگ ترین لحظه های زندگیم رو به لطف مهربونی تو پسر گلم تجربه کردم مامانی من اصلا دست نوشتن خوبی ندارم، نمی دونم چی باید بنویسم یا از چه کلماتی باید استفاده کنم تا احساس اون لحظه ام رو نشون بده، به همین خاطر داشتم از نوشتن منصرف می شدم  ولی بعد حیفم اومد احساس به این قشنگی از یاد بره و پاک بشه دو روز پیش داشتیم با هم یه فیلمی تماشا می کردیم که خیلی احساسی بود و باعث شد اشکم در بیاد، من دوست ندارم کسی اشکم رو ببینه به خاطر همین صورتم رو طوری گرفته بودم که شما و بابایی اشکم رو نبینید، انگار متوجه شدی که دارم گریه می کنم، اومدی و صورتت رو آوردی جلوی صورتم ، اول چشاتو برام مهربون کر...
11 بهمن 1393

تولد یک سالگی

سلام عزیزترنم امروز اولین سالروز قشنگترین و باشکوه ترین اتفاق زندگی من و باباییه امروز تولد گل پسرمه، تولد عمر دوباره منه، تولد رهام منه تولدت هزار هزار بار  مبااااااااااااارک فرشته کوچولوی من مامانی هیچ وقت لحظه تولدت رو فراموش نمی کنم ، قشنگ ترین لحظه زندگیم بود، تو اون لحظه حضور خدا رو از نزدیک لمس کردم، خدا یه فرشته کوچولوی ناز رو با دستای خودش گذاشت تو آغوشم... من و بابایی خیلی خیلی دوستت داریم عزیزکم و خدا رو به خاطر داشتنت هزار بار شکر می کنیم،  به داشتنت افتخار می کنیم و از خدا می خوایم کمکمون کنه که بتونیم این فرشته نازنین رو خوب تربیت کنیم و این تو مورد سربلند باشیم رهام عزیزم ، تولد تو عشقم مصادف...
29 دی 1393

چهارمین دندون عسلم و تاتی تاتی تا 15-20 قدم

سلام فرشته کوچولوی مامانی  خوبی نفسم؟ امروز شما پیش بابایی موندی و من اومدم سر کار، می دونم وقتی پیش بابایی هستی حسابی بهت خوش می گذره   دو تا پسر بچه شیطون می افتین به هم و حسابی شیطنت می کنین   مامانی هم که نیست خط قرمزها رو نشونتون بده   عزیزدلم 3 شب پیش متوجه شدم دندون چهارمت هم در اومده، یعنی تازه سرش زده بیرون  دندونای فک بالات خیلی چهره ات رو داره عوض می کنه، خوردنی تر شدی مامان مامانی تو تاتی تاتی کردن به سرعت پیشرفت کردی، تو این 2-3 روزه تا 20 قدم رکورد زدی  خیلی خیلی ناز راه می ری، تا می خوای جلب توجه کنی سریع دستات رو به نشانه دست ول(مستقلاً راه رفتن  ) بالا می بری و با اطر...
29 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رهام می باشد