4 دندون نیش رهامم
سلام عزیزترین مامان
خوبی گل پسرم؟ الان که دارم این متنو می نویسم ساعت 8:30 صبحه ولی دلم یه ذره شده برات، کاش اینجا بودی و یه دل سیر بغلت می کردم و می بوسیدمت
جدیدا خیلی مامانی شدی، وقتی میای بغلم می چسبی بهم و منم غرق در خوشی و لذت می شم، همیشه دوست داشتم بچم فقط به من بچسبه و بغل کسی نره ولی شما اصلا اینطوری نبودی تا حالا ، تا کسی بهت می گفت بیا بغلم به راحتی می پذیرفتی
خیلی خیلی باهوش شدی ، هر کاری رو که می بینی سریع دوست داری انجامش بدی،مثلا تا جارو دستی می کشم، سریع میای از دست من می گیریش و خودت دست به کار می شی، تا میبینی میزو دارم دستمال می کشم دوست داری بغلت کنم و دستمال رو بدم دستت تا کمک مامانی کنی ، قربون پسر مهربونم بشم که می خواد تو کارا به مامانش کمک کنه
مامانی 4 تا دندون نیشت با هم در اومدن، مبارکت باشه عشقم ،این چند وقته خیلی اذیت شدی نفسم ، ایشالا که بقیه دندونای کوچولو و خوشگلت به راحتی و سلامتی در بیاد
عزیز دل مامان یه هفته گذشته 28 بهمن جشن عقد دائی امیر بود، ایشالا که در کنار مهناز جون همیشه خوشبخت باشن، من که خیلی خوشحالم و خیلی حس خوبی دارم
راستش اون روز شما دائما گریه می کردی ، واقعا نمی دونم چرا، تا وارد محضر شدیم شروع به گریه کردی و بابایی هم مجبور شد ببرتت بیرون تا گریه ات بند بیاد به همین خاطر عکسی ندارم از اون روز که برات بزارم
مامانی فدای کیک خوردنت بشه
رهام عزیزم می خوام همیشه اینو بدونی که من و بابایی با تمام وجودمون دوستت داریم و با هر نگاه به چشمای مهربونت سرشار از عشق می شیم، مامانی مرسی که هستی ، مرسی که انقدر خوبی و مهربون دوستت دارم عزیزکم