دومین بهار زندگی رهامم
سلام عزیز دل مامان
دومین بهار زندگیت مبارکت باشه عزیزکم
نوروز 94 دومین سالی بود که من و بابایی شما رو در کنار خودمون داشتیم و چقدر این بهارا دلنشین تر از قبلن برای ما
عزیز دل مامان امسال موقع سال تحویل ما امافت بودیم در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ مهربون، سال تحویل ساعت 2 صبح بود که شما تو خواب شیرین به سر می بردی
امیدورام امسال پر از شادی و سلامتی برات رقم بخوره و همیشه مامانی لبت رو خندون ببینه
3-4 روزی امافت بودیم و بعد راهی رامسر شدیم ، خانواده مامانی رامسر بودن و ما هم به اونا ملحق شدیم، عزیزکم شما بسیار خوش سفر بودی و بسیار پسر خوبی بودی از دیدین دریا خیلیییی هیجان زده شده بودی، تو ساحل با موجای آب بازی می کردی، هر وقت اب می یومد سمتت فرار می کردی و وقتی موج عقب می رفت مس دوئیدی سمت دریا هیجانت از دیدین بچه ها، اسب ، پیشیا و بادبادکا ماهارو به هیجان می اورد ، دیگه نمی تونستیم تو هتل بندت کنیم دائما کلاه و شال گردنت رو می اوردی و می دادی به من که یعنی تنم کن که بریم بیرون، رامسر رفتیم شهربازی و ما سوار وسایل بازی شدی، خیلی این بازی اسبایی که می چرخن رو دوست داشتی
هوای اونجا خیلی سرد بود ولی خدا رو شکر تو این مورد هم با ما یاری کردی و سرما نخوردی .بعد از رامسر هم با بابا بزرگینا رفتیم تبریز پیش مامان بزرگای مامانی، چند روزی هم انجا بودیم و روز قبل از سیزده به در برگشتیم تهران
در کل عید 94 رو مسافرت بودیم و به لطف بودن شما خیلی خیلی بهمون خوش گذشت
مامانی یکم از شیرین کاریایی که این روزا می کنی برات بگم
عزیزدلم می تونی سازدهنی بزنی، البته نه با ریتم ولی همین قدرشم برام خیلییییییی شیرینه ، آفرین به شما پسر مستعد و باهوشم بعد از ظهرا وقتی داریم می ریم خونه خودمون کل مسیر شما مامان رو با سازدهنیتون مستفیض می کنی مامانی هم تمام وقت قربون صدقه ات می شه
پیانو زدن رو هم خیلی دوست داری، الان دیگه کاملا متوجه شدی که صدای کلیدهای سمت راست و چپ چه فرقی با هم دارن، راستی اینم بگم که تا یه سطحی پیدا می کنی که می شه روش ضرب زدن، کارت رو شروه می کنی، خیلی با مزه و حرفه ای دستت رو روی اون سطح حرکت می دیاینم بگم که اینو از خاله مریم یاد گرفتی
وقتی بهت می گیم رهام الکی بخند، خیلی شیرین شروع به خنده می کنی، البته عطسه الکی و چشمک زدن هم بلدی
رقصیدن و قلقلک بازی و قایم موشک بازی جزء فعالیت های مورد علاقه اته و حسابی کیف می کنی، عاشق دیدن بیبی انیشتین و کارتون هستی
این روزا بعد از ظهرا با هم می ریم پارک،خیلی بیرون رفتن رو دوست داری، تو پارک دو تا دوست پیدا کردی،مهراد و امیر رضا، خیلی دوست داشتنی می شی وقتی می خوای باهاشون ارتباط برقرار کنی و وقتی دراین بازی می کنین
نفس مامان قول می دم زودی بیام و برات عکس هم بزارم، راستش جدیداخیلی عکس گرفتن ازت سخت شده، تا دورین رو می بینی با سرعت می یای سمت دوربین و دیگه نمی شه ازت عکس گرفت
رهام عزیزم می خوام همیشه اینو بدونی که من و بابایی خیلییییی خیلییییی دوستت داریم و عاشق هستیم
اینم سندی دیگر برای شباهت شما به مامانی