بای بای کردن رهامم
سلام شیرین تر از عسل مامان
خیلی خیلی عاشقتم پسر گلم
نمی دونم چطور با کلمات احساسی رو که بهت دارم بیان کنم ، همین قدر می تونم بگم که همه وجودمی و خیلیییییییییی دوستت دارم
عشق مامان دو روز پیش، یعنی تو 9 ماه و سه هفتگیت اولین بای بای زندگیت رو انجام دادی
با خاله مریم رفته بودیم مغازه تا برای مادر بزرگ یه ژاکت بگیریم، فروشنده یه پیرمرد مهربون بود، از مغازه که اومدیم بیرون خاله مریم گفت بای بای کن رهام، دستت رو آوردی بالا و شروع به بالا و پایین کردنش کردی
راستش خیلی بای بای رو باهات تمیرین نکرده بودم و به همین خاطر کلی هیجان زده شدم
عزیز دل مامان متاسفانه کل آبان ماه رو مریض بودی، 3هفته طول کشید سرماخوردگیت خوب شه و تا داروی سرماخوردگیت تموم شد، یه ویروش اومد شراغت که به خاطر اون یه هفته اسهال و استفراغ داشتی
حالت خیلی بد مامانی، خلی غصه می خوردم برات، خیلی اذیت شدی، 3 شب کلا گریه کردی از دلپیچه
خیلیییی روزای بدی بود، از خدا می خوام دیگه مریض نشی و همیشه شاد و خندون ببینمت
راستی یه روز با هم رفتیم کیدز کلاب که عکساشو برات می زام
مامان فدای ناز خوابیدنت بشه عشقم
این از آقا رهام در حال تقلید خنده مامانی