نوروز 95
سلام گل پسر مامانی
سال 95 هم شروع شد ! و مثل همیشه همچنان در حال بدو بدوییم
چند روزی رفتیم امافت ، عاشق اونجایی و خیلی هیجان زده می شی از دیدن حیونا (گاو ، گوسفند، مرغ و ....)
منم از این فرصت استفاده کردم و با پستونکت خدافظی کردیم
البته قبلش پیش مشاور رفتم که یه سری راهکار بهم بده که خیلی اذیت نشی ، که البته راهکاراش خیلی به دردمون نخورد و به روش های که خودم فکر می کردم کناسبه دست به کار شدم
یه روز جکی (خرسیت) باهات یه صحبت جدی و مردونه کرد و بهت گفت که رهام خون شما دیگه بزرگ شدی و دیگه نی نی نیستی به خاطر همین باید با می می (پستونک) خدافظی کنی
اولش برات جالب بود و تا وقتی امافت بودیم خیلی به مشکل بر نخوردیم، هر وقت یاد می می می افتادی خودت می گفتی جکی بیاد و صحبت کنه"جکییییی صووووبت"
ولی وتی برگشتیم خونه خودمون قصه تازه شروع شد، هوا مدام بارونی و سرد بود و نیم تونستیم بیرون ببریمت، الهی بگردم خیلیی اذیت شدی، بد اخلاق و لجباز شدی ، دیشب یه عروسی دعوت بودیم، اصلا بهمون اجازه ندادی وارد مهمونی بشیم و می گفتی بریم خونه ، من و بابایی هم تصمیم گرفتیم برگردیم خونه و نزاریم اذیت شی
مامانی هفته آینده عروسی دایی امیره، امیدوارم تا اون موقع همون رهام سابق شاد و مهربون بشی ، امسال رو با یه پروژه سنگین شروع کردیم ، امیدوارم تو بقیه پروژه ها (مهد و پوشک) هم همکاری کنی و راحت باهاشون کنار بیایی
خیلییییی خیلییییی دوستت دارم عزیز دل مامان که داری به سرعت بزرگ می شی