اولین کلمه رهامم
سلام عزیز تر از جان مامان
خوبی عشقم؟
تازه یه ساعتی می شه که اومدم سر کار ولی دلم یه ذره شده برات
هر روز صبح که میام سر کار شما از خواب بیدار می شی ، بغلت می کنم، می بوسمت ، باهات یکم بازی می کنم ولی امروز خواب بودی که اومدم، به خاطر همین حسابی دلتنگت شدم، ولی در عوض امروز ساعت 1 میام خونه و دل سیر با هم بازی می کنیم مامانی الان 4 روزی می شه که زود می یاد خونه و حسابی هر دومون از این قضیه خوشحالیم
الهی مامان فدات شه یه هفته ای می شه که می گی " ماما" وقتی می رم تو اتاق ، چهاردست و پا دنبالم راه می یوفتی و ماما ماما می گی و می یای دنبالم ، آخ که چقدر عاشق این کارتم
در واقع این اولین کلمه ای که با هدف بیانشن می کنی خیلی خوردنی می شی وقتی حرف می زنی
راستی مامانی چند وقتی می شه که دست دسی می کنیآفرین به شما پسر باهوشم، وقتی کسی رو می بینی که دست دسی می کنه شمام شروع می کنی، دیروز تو تلویزیون یکی دست زد دیدم شما هم مشغول دست زدن شدی
عزیزکم دیگه سینه خیز کردن رو کنار گذاشته و برای رسیدن به هدفش فقط چهاردست و پا می کنه
چند وقتی هست که تو تخت که می زارمت میله های تخت رو می گیری و رو زانوهات وای میستی ، کلی هم از این کارت به خودت می بالی و ذوق می کنی
از علایقت بگم: کنترل، سیم، میز تلویزیون، هر وسیله کثیفی، مثل انواع کیف، گوش موبایل و تلفن ، لب تاپ، دمپایی و ...
اسباب بازیهای مورد علاقت :خرسی، لاکی لاکی، موسیقی بلتز، مهره های موشی موشی و ...
رهام عزیزم، نفس مامان، خیلی خیلی دوستت دارم عشقم، بودنت به زندگیم یه رنگ و بوی جدیدی داده، گاهی اوقات باورم نمی شه که مادر شدم، پسر گلی مثل رهام دارم، وقتی از در خونه می یام تو و صدات میکنم :رهامم، پسرم، عشق مامان" و عکس العمل قشنگت رو می بینم به خودم می گم مژگان چقدر خوشبختی با داشتن این فرشته کوچولوی عزیز، خدای عزیز و مهربون هزار بار شکر به خاطر بودن رهامم