تمرین چهار دست و پا
سلام عمر مامان
عزیز دلم تقریبا 10 روزی می شه که سینه خیز می ری و 2-3 روزی می شه که حسابی داری برای چهاردست و پا تمرین می کنی، می تونی روی زانوهات وایسی ولی فعلا نمی تونی قدم برداری و به سمت جلو بری، فکر کنم تا آخر همین هفته بتونی به راحتی چهاردست و پا بری
حسابی شیطون شدی پسر گلم، خیلی خیلی کنجکاوی، هر چیزی برات جالبه ،بخصوص سفره غذا ، سفره که پهن می شه شیرجه می زنی تو سفره و دوست داری همه چیز رو بهم بریزی اول هدف رو شناسایی می کنی و با سرعت تمام به سمتش حرکت می کنی و هیچ چیز هم نمی تونه مانعت بشه
راستی مامانی پیانو رو هم خیلی دوست داری، نمی دونی چه سر و صدایی راه می ندازی وقتی پشتش می شینی، من و بابایی هم که کییییییییییف می کنیم که پسرمون داره برامون پیانو می زنه
مامانی جمعه با مامان بزرگینا رفتیم پارک پیکنیک ،خیلی پارک قشنگی بود، خیلی خوش گذشت بهمون، شما هم حسابی کیف کردی مامان
قول می دم به زودی عکسات رو بزارم نفسم
مامانی این روزا خاله مریم عزیزترین شخص زندگیته، حتی از مامانی و بابایی هم بیشتر دوستش داری، تو اوج گریه اگه خاله مریم رو ببینی گریه ات قطع می شه و شروع به بازی می کنی باهاش، البته که خاله مریم هم خیلی خیلی دوستت داره و دائما برات لباس و اسباب بازی های قشنگ قشنگ می گیره
مامانی این روزا بر خلاف روزهای اول تولدت که بسیار شبیه بابایی بودی، شبیه مامانی شدی و یه جورایی با بچه گیای مامانی مو نمی زنی چشم و ابرو، لب و دهان و بینیت کاملا شبیه منه ومن کلی خوشحاااالم از این موضوع
پسر گل، رهام عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم نفسم