تغییر بزرگ
سلام عزیز ترینم
خوبی عشق مامان
پسر گلم می خوام یه خبر خوب بهت بدم، مامانی تصمیم گرفت کارش رو نیمه وقت کنه، امروز رفتم و با رئیسمون صحبت کردم و بهش گفتم که تصمیم دارم یا کارمو عوض کنم یا پاره وقت کار کنم، دیگه طاقت اینطور اذیت شدنت رو ندارم نفسم
این چند وقته خیلی تحت فشار بودم، وقتی صبحا می چسبیدی بهم و بغل مامان بزرگ نمی رفتی خیلی دلم می گرفت و به خودم می گفتم کجا داری می ری مژگان، کجاست که ارزش تنها گذاشتن بچه ات رو داره، اونم 5 روز تو هفته
این 2-3 ماهه که اومدم سر کار، زندگیمون فقط شده کار و کار و کار
من اصلا از این شرایط راضی نیستم مامان، بعد از ظهر ها هم که می رسیدم خسته بودم و اونطور که باید و شاید نمی تونستم برات انرژی بزارم
البته اینم بگم که این تصمیم اصلا تصمیم راحتی نبود پسرم، مامانی ممکنه با این تصمیمش کارش رو از دست بده، ممکنه تا چند وقتی مجبور بشه فقط تو خونه باشه و از خیلی از چیزائی که روزی براش خیلی مهم بودن، بگذره، ولی می گذره، به خاطر پسرش بدون ذره ای پشیمونی می گذره، بودنت، شاد بودنت، سالم بودنت و صالح بودنت از هر چیز دیگه ای مهم تره