رهام منرهام من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

رهام

برگی از خاطرات دوره بارداری

1393/4/23 9:26
نویسنده : مامان مژگان
215 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامانمحبت

خوبی قربون شکل ماهت بشم؟

جات راحته؟ اوضاع احوال اون تو خوبه؟

الان که دارم برات می نویسم، تو شرکتم و تو حسابی در حال سکسکه کردنی

مامانی خیلی زیاد سکسکه می کنی، فکر کنم باید اسمتو بزارم آقای سکسکه بوس

داشتم وب گردی می کردم و وبلاگای یه سری آدمای غریبه رو می خوندم که در مورد کوچولوهاشون نوشتن رو می خوندم، یه سریا در انتظار اومدن کوچولوهاشون بودن و یه سری ها هم کوچولوهاشون یا تو شکمشون بودن یا تو بغلشون محبت

مامانی ازت می خوام برای اونایی که منتظرن دعا کنی که هر چه زودتر نی نی های نازشونو تو بغلشون بگیرن ، و برای سلامتی بقیه نی نی ها هم دعا کنی بوس

خدا تو رو هم برای من و بابایی سالم و صالح حفظ کنه محبت

عزیز دلم بودنت چنان اعتماد به نفس و چنان امیدی بهم داده که خودم هم باورم نمی شه

قربونت برم برای مامان و بابایی و عشقشون هم دعا کن محبت

امروز رفته بودم بیمارستان بهمن تا جواب آزمایش خونم رو بدم ماما برای دکترم بخونه، به خاطر همین رفتم بخش زایمان ، یعنی دقیقا جایی که زایمان می کنن و کوچولوهای نازو اونجا نگه می دارن .... یه سری نی نی های ناز گریه می کردن حسابی، یه سری ها هم فقط دست و پاشونو تکون می دادن ..... خیلییییی ناز بودن، راستش یکم بغضم گرفت تو اون حال دیدمشون، آخه تنها رو یه تخت گذاشته بودنشون و اونا گریه می کردن، پرستارا هم فقط داشتن با هم دیگه خاله زنکی حرف می زدن !!! دلم به حال اون نی نی ها سوخت، از شکم مادرشون که به دنیا اومدن ، قطعا احساس ترس و عدم اطمینان می کنن ، بعد با اون حال از مادرشون جداشون می کنن و می زارنشون رو یه تخت ، تک وتنها ، به این فکر می کردم که بخوان با تو هم همین کارو کنن، قلبم آتیش می گرفت! واقعا ، نمی دونی چه حس عجیبی داشتم، دوست دارم وقتی به دنیا می یای خودم بغلت کنم و به هیچ کس ندمت که اینطوری تنهات بزارن که تو کوچولوی نازم بترسی ،  قربونت برم اگه یه موقعی هم نتونستم پیشت باشم، نترسی مامانی، دل مامان پیش تو عزیزکم و برات دعا می کنه محبتبوس

وایییی تصور اینکه تو هم اندازه اونا خواهی بود، دلم رو آب می کرد و احساس محبت عجیبی رو تو من زنده می کرد ، اصلا دلم نمی خواست از اونجا بیام بیرون، که یکی از این پرستارا اومد دعوام کرد و گفت برو بشین اونجا L

خیلی مراقب خودت باش نفسم بوس

مامانی بی صبرانه منتظر در آغوش کشیدنته محبت

می بوسمت عزیزترینم بوسبوسبوسبوس

26 آبان 93، ساعت 2 بعد از ظهر

 

 

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رهام می باشد