رهام منرهام من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

رهام

پایان 5 ماهگی

1393/3/27 22:49
نویسنده : مامان مژگان
223 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین تر از عسل مامانمحبتمحبتمحبت

الهی مامان قربونت بره، این روزا دیگه 5 ماهت داره تموم می شه و می ری تو 6 ماه، خیلییییی شیرین شدی عسلکم ، یاد گرفتی شست پاتو بخوری(البته گاهی هر 5تا انگشت پات رو هم می خوری)،یاد گرفتی غلت بزنی، داری سعی می کنی سینه خیز کنی، البته فکر کنم حالا حالا ها کار داشته باشی که به حرکت برسی، یاد گرفتی اگه کسی گفت بیا بغلم، اگه دوسش داشتی بری و اگه دوستش نداشتی روتو برگردونی و بچسبی به بغل مامانیبغلمحبت

با صدای بلند می خندی و قهقه می کنی ، اگه بخوای کسی (اغلب بابایی مهربونت) رو متوجه خودت کنی که باهات بازی کنه، یه صدایی شبیه " eee "  یا "aav" در میاری که البته معنی اش اینه که به من نگاه کنید دیگهههخندونک،البته یه بار هم اتفاقی 2 بار گفتی "دب دب"، که من گذاشتمش به حساب اولین کلمه ای که گفتی چشمک

نفس مامان، این چند روزه که رفتم سر کار خیلی بهم سخت گذشت، البته می دونم که به تو هم خیلی سخت گذشته، ولی می دونم رهام مامان این سختی ها رو تحمل می کنه به خاطر مامانیش، روزای اول باهام قهر می کردی و تا نیم ساعت نگام نمی کردی ولی این دو روز اخیر وقتی از در میام تو نگام می کنی و بهم لبخند می زنی محبت

رهام قشنگم، پسر گلم، از سه روز دیگه باید 5 روز هفته رو برم سرکار، خیلی مضطربم، نگرانم،نمی دونم می تونیم از پسش بر بیام یا نه،  نگرانیم از جانب خودم نیست، نگران تو ام عزیزکمخطاخطاخطا

حال و هوای این روزای مامانی اصلا خوب نیست،خیلی اشفته ام، اصلا تمرکز ندارم، عزیزکم برای خودت و مامانی خیلی دعا کن

یه چیز دیگه ام این روزا کلافم کرده، وضع شیرم خوب نیست غمگین، کلی غذا می خورم، قطره شیر افزا، پودر لیدی میل، عرق رازیانه و ... ولی متاسفانه شیرم کمه غمگین

عزیز دلم از مسافرت هایی که تو هفته گذشته رفتیم برات تعریف کنم، چهرشنبه شب رفتیم امافت، هوا عالییی بود، 5 شنبه شب هم از اونجا رفتیم عروسی اهدا(دختر خاله بابایی)،وقتی برگشتیم تهران، یه روز بعد راهی مراغه شدیم، اونجا هوا کمی گرم بود البته روزاش و شباش سرد می شد ، این دو هوایی باعث شد سرما بخوری و شکمت سردی کنه(الهی مامان فدات شه مریضیت رو نبینهبوس) ، روم به دیوار چشمک، اسهال هم شدی،بعد از 3-4 روز امروز بهتر شدی آرام

مامانی دعا یاد نره پسر گلم، عزیزکم برای خاله آیدای مهربونت دعا کن، مامانی خاله ایدا خیلی دلش تنگ شده برای نی نی نازش، عزیز دلم از خدا بخواه که زودتر فرشته کوچولوش بیاد و خاله ایدا به آرزوی پاکش برسهآرام

 

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رهام می باشد