بدون عنوان
سلام زندگی مامان، مامان فدای چشمای مهربونت بشه عشقم
عزیز دل مامان، این روزا روزایی سختی رو داریم می گذرونیم، مامانی هر روز میره سر کار، تو عزیز دلم داری دندون در میاری و بی قراری می کنی، حدود 10 روز می شه که اسهالی و تو این 10 روز یه روز خوبی و یه روز بهم می ریزی
یه وقتایی وقتی می رسم خونه یه جورایی باهام قهر می کنی و به صورتم نگاه نمی کنی ولی یه وقتایی هم با خنده قشنگت به استقبالم میایی مثل دیروز، وقتی منو دیدی خندیدی ، خیلییییییی برام شیرین بود، تمام خستگیم رو فراموش کردم و کلی با هم بازی کردیم
نفس مامان دیشب همش تو خواب ناله می کردی و گاهی با گریه از خواب بیدار می شدی، خیلی برات ناراحت بودم، نمی دونم از درد دندون در آوردن بود یا از دلپیچه
امروز قراره ببرمت پیش دکترت، امیدوارم بتونم وقت بگیرم برات و امیدوارم یه داوریی بهت بده که دردت رو کمتر کنه
نفس مامان یکم طول می کشه که به این شرایط عادت کنیم ولی مطمئنم که هر دومون از پسش بر میایم، مثل روزایی که تو عشقم، توی دل مامانی بودی و با هم میومدیم سر کار و بر می گشتیم خونه، یادته مامانی!! روزای سخت اما شیرینی بود نفسم
عشق مامان قول بده مراقب خودت باشی و پسر خوبی باشی برای مامان بزرگ مهربونت که بهتر از من ازت مراقبت می کنه