سلام عزیزدل مامان
سلام نفس مامان، سلام عشق و امید مامان، سلام همه زندگی و همه وجود مامان
عشق مامان خیلی وقته که می خوام بیام اینجا و از تو بنویسم ولی تمام وقتم با تو می گذشت ، امشب که زود خوابیدی ،اومدم تا برات بنویسم
عزیز دل مامان به دنیا اومدن تو زیباترین و با شکوه ترین اتفاق زندگی من و بابایی بود، احساسی که لحظه به دنیا اومدنت داشتم رو نمی تونم با کلمات توصیف کنم ، حسی شبیه به این داشتم که دارم خدا رو می بینم، لحظه معنوی خیلی قشنگی بود مامانی، لحظه ای که صدای گریه تو نازنینمو شنیدم خدا رو از اعماق وجودم صدا می کردم و با تمام وجود به خاطر داشتن تو و سالم بودنت شکرش می کردم،لحظه ای که توی اتاق عمل آوردنت پیشم و صورت قشنگت رو دیدم، مثل این بود که بمبی از احساس درون من منفجر شد و پر شدم از احساس، احساس عشق، احساس مادری، احساس اینکه چقدر تو کوچولوی نازنینم رو دوست دارم، چقدر وجودم به وجودت بسته است،مدام قربون صدقت می رفتم و خدا رو شکر می کردم
عزیز دلم تو روز عید، روز میلاد حضرت محمد به دنیا اومدی و من چقدر از این بابت خوشحال بودم
نفس مامان قرار بود تو روز 30 دی به دنیا بیایی ولی یه روز زودتر به دنیا اومدی،29 دی 92 ساعت25 :5 بعد از ظهر ، تقریبا غروب، دکترت می گفت که می خواستی روز تولدت رو خودت تعیین کنی
بهت قول می دم بعدا اون روز رو با جزئیاتش برات تعریف کنم
عزیز دل مامان، خیلی خیلی دوستت دارم
رهام عزیزم بیا از خاله آیدای مهربون و نازنینت تشکر کنیم که این وبلاگ رو برات درست کرده و دعا کنیم که هر چه زودتر به آرزوش برسه و خدا یه فرشته کوچولوی نازنازی بهش هدیه بده ، پسر گلم تو قلب مهربون و معصومی داری مامان،می دونم که هر دعایی کنی برآورده می شه ، برای خاله آیدا خیلی دعا کن نفسم