رهام منرهام من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

رهام

اولین روز کاری مامانی

1393/3/6 14:03
نویسنده : مامان مژگان
237 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان، سلام شیرین تر از عسل مامان، عشق مامانبوسمحبت

نفسم دیروز که تو نازنین 4 ماه و 7 روزت بود برای اولین بار بعد از به دنیا اومدنت سر کار رفتم

 روز خیلی سختی بود مامان، تمام مدت دلتنگت بودمخطا، دائما به این فکر می کردم که الان داری چیکار می کنی، اصلا نمی تونستم تمرکز کنمغمگین، مدام ساعت رو نگاه می کردم که کی ساعت 2 می شه پر بکشم بیام پیشت نازنینم، دائما عکساتو نگاه می کردمو به همکارام نشونشون می دادم و از شیرین کاری ات حرف می زدمبغلمحبت

دائما به این فکر می کردم که اگه نفسم گشنه اش بشه و می میه مامانیش رو بخواد چیگریه، اگه دلش برای بغل مامانیش تنگ بشه چی؟ گریهاگه بخواد تو بغل مامانیش بخوابه چی؟ گریههر موقع زنگ می زدم مامان بزرگ مهربون می گفت رهام خیلی خوبه ، بازی می کنه ، می خوابه، شیر می خوره، ولی این حرفا مگه مرهم دل تنگ من می شد؟خطا

از شرکت که اومدم بیرون دیگه دلم طاقت نیاورد و بغضم ترکید، تا برسم خونه تو کل مسیر از دلتنگی گریه می کردمگریه، وقتی رسیدم خونه، عشقم نگاهم نکردی ، و با این کارش آتیش به دلم زدی خطا،حسابی گرسنه ات شده بود وقتی یه دل سیر از می میه مامانی شیر خوردی آروم شدی ، و شدی همون رهام شیطون و عسل مامان،محبت و شروع به شیرین کاری و خنده کردی و تا آخر شب چسبیده بودی به بغل مامانی ، مامانی هم قند تو دلش آب می شدبغلمحبتبوس

عزیز دلم می دونم که دیروز به تو هم سخت گذشت، ولی عزیزکم شرایط طوریه که مامانی باید بره سرکار، می دونم که مامانی رو خوب درک می کنی نفسم، وقتی بزرگ شدی مفصل برات توضیح می دم عشقم ،همین قدر بگم که خیلی فکر کردم و خیلی تصمیم گرفتن برام سخت بود، ولی به این نتیجه رسیدم که این تصمیم برای هر دومون بهتره ، سخته ولی عادت می کنیم عشقمبوس

رئیس گاهی مهربون هم دو نکته در مورد تو گفت اولیش این بود که خیلی پاستوریزه بارت نیاریم و بزرایم بدنت در مقابل آلودگیا و بیماریا مقاوم بار بیاد، دومیش هم این بود که به زور بهت غذا ندیم که از غذا خوردن بیزار بشی و بد غذا بشی که خب هر دوش منطقی بودآرام

راستی خانم یکی از همکارای مامانی هم نینیش تو راهه، یه ماه و نیم دیگه به دنیا می یاد، اسم نی نیش هم سحر ا، هی سوالای تخصصی از مامانی می پرسید که الان نی نیه ما 1کیلو 800گرمه خوبه؟خندونک مامانی هم گاهی با حوصله و گاهی هم بی حوصله جوابش رو می داد خندونک

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

آیدا
6 خرداد 93 20:37
بسلامتی مژگان جونم.. اتفاقا دیروز با بچه ها داشتیم حرف می زدیم که بالاخره چه کردی!!!! نگران نباش هر دو تون عادت می کنید به این شرایط.. من که دلم برات یک ذره شده می دونستی!!
مامان مژگان
پاسخ
مرسی آیدای عزیز و مهربونم، منم خیلی دلم برات تنگ شده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رهام می باشد