رهام منرهام من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

رهام

آغاز هشت ماهگی

سلام عزیز دل مامان خوبی عشقم? رهام عزیزم امروز 7 ماه و 4 روزت شده، باورم نمی شه، زمان داره خیلی سریع می گذره، عزیز دلم الان میتونی کاملا مسلط بشینی، اگه چیزی رو بخوای بگیری، می تونی تغییر حالت بدی و دراز بکشی و کمی سینه خیز کنی تا بهش برسی خیلیییی خیلیییییی بلا شدی مامانی، از سر کار که می یام خونه حسابی ذوق می کنی و می خندی و لوپای مامانی رو خیس خیس می کنی ، نمی دونم می خوای مامانی رو بخوری یا می خوای ببوسی یا گاز بگیری، البته گاز نیست چون الان یه دونه و نصفی دندون داری و اگه گاز  بگیری حسابی دردم می یاد ولی از وقتی دندون در آوردی هیچ وقت گازم نگرفتی فدات شم   دیشب تو تخت خودت خوابیدی عزیزکم، دیگه حسابی بزرگ شدی و با...
2 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام عشق مامام، سلام جون مامان روزا و هفته ها دارن خیلییییییی سریع پشت سر می گذرن و شما پسر نازنینم داری به سرعت بزرگ می شی، نمی دونم از این موضوع خوشحال باشم یا ناراحت، از طرفی دوست دارم زودتر بزرگ شی و از طرف دیگه هم خیلییی دلم برای این روزات و شیرین کاری های خاص این روزات تنگ می شه خیلی عسل شدی مامانی، واکنشات دل آدم رو آب می کنه ، اگه کسی رو دوست داشته باشی وقتی می بینیش صدایی شبیه " haaaaah" همراه با خنده بلند در میاری و شرع می کنی به دست و پا زدن و پرت کردن خودت تو  بغل اون فرد و اگه کسی رو دوست نداشته باشی سریع برمیگردی تو بغلم و محکم خودت رو به مامانی می چسبونی، اخ که چقدر من این کارت رو دوست دارم، راستش کلی اح...
27 مرداد 1393

جشن دندونی رهامم

سلام نفس مامان خوبی عشقم؟  مامانی من  و بابایی برای شما تو روز پنجشنبه 16 مرداد جشن دندونی گرفتیم، البته اون روز 2 تا مامان بزرگای مهربون اومدن برامون آش دندونی درست کردن که فوق العاده خوش مزه شده بود  می گن اگه این آش رو درست کنین و به 7 تا خونه بدین بچه راحت دندون در میاره ، من فکر می کنم به این خاطره که این آش بسیار مقویه و مادر با خوردن این آَش شیرش مقوی می شه و همین موضوع کمک می کنه دندونای خوب و محکمی برای کوچولوها در بیاد، ایشالا که شما گل پسری هم راحت دندون در بیاری و دندونای خوبی داشته باشی  اون روز خاله مریم و بابایی خونه رو برات تزئین کردن، بابایی برات کیک باب اسفنجی و کلاه و بادکنک و فش فشه و شم...
19 مرداد 1393

اولین دندون رهامم

سلام عزیزترین مامان مامانی اولین مروارید قشنگت تو 6 ماه و دو هفتگیت در اومد مبارکت باشه عزیز دلم ، ایشالا که بقیه دندونات هم به سلامتی در بیان  خیلییییییییی خوشحالم عزیزکم  مامان بزرگ مهربون می خواد برات آش دندونی درست کنه البته من باید بخورم  یکم از حال و هوای این روزات بگم مامانی هفته پیش دچار تهوع و اسهال شدید شدی، نمی دونم ربطی به دندون در آوردنت داشت یا عفونت گوارشی و ویروس بود !! چند وقتی می شه که مامانی رو حسابی گاز می گیری، فکر کنم این کار باعث تسکین دردت می شه الهی مامان فدات شه، شنیدم دندون در آوردن خیلی درد داره و بچه ها رو حسابی اذیت می کنه هر پارچه و ملافه ای دستت میاد می بری تو د...
13 مرداد 1393

جوجه کوچولوی مامان

سلام جوجه کوچولوی مامان الهی مامان فدات بشه که اینقدر ماه و دوست داشتنی و خوردنی شدی  شما پسر گلم 6 ماه و 2 هفته ات شده خیلی شیرین کاری می کنی و از همه اونا قشنگ تر برای مامانی اینه که صورت مامانی رو گاز می گیری(فقط صورت مامانی رو ) البته از روی دوست داشتن یه چیزی شبیه بوس کردنه، وقتی با هم بازی می کنیم وقتی خیلی ذوق می کنی محکم صورتمو گاز می گیری و من عاششششق این کارتم بغل کردن و بازی کردن باهات جزء لذت بخش ترین کارای زندگیم شده ، از سر کار که می یام فقط می خورمت بس که شیرینی، انقدر با هم بازی می کنیم که هر دو خسته می شیم ، شما می خوابی و مامانی به کاراش می رسه دیشب خیلی زود خوابیدی (ساعت 8:30) و همین باعث شد ساعت 3...
12 مرداد 1393

واکسن 6 ماهگی رهامم

سلام نفس مامان عزیز دلم تولد 6 ماهگیت مبارک عمر مامان ، ایشالا که 120 ساله شی مامانی، خیلی دوست داشتم برات تولد بگیرم ولی این روزا من و بابایی خیلیییی درگیر کاریم، ایشالا تو هفته بعد برات تولد می گیرم عشقم جون دلم دیروز 30 تیر واکسن 6 ماهگیت رو زدیم، موقع زدن واکسن بر خلاف سری های قبلی خیلی گریه کردی ، این سری یه خانم بد اخلاق و عنق واکسنت رو زد، بهش گفتم از این سرنگای مخصوص واکسن بدم که با اون واکسنش رو بزنید، کلی بهش بر خورد که تو بهتر می دونی یا وزارت بهداشت، وزارت بهداشت حتما یه چیزی می دونه که این سرنگا رو داده دیگه (سرنگای ایرانی با سر کلفت و کند که پوست بچه رو پاره می کنه ) خلاصه که حسابی اذیت شدی عمر مامان، و اذیت های ...
31 تير 1393

برای رهامم

شعری که این روزا برات می خونم و تو هم دوستش داری عشقم پسرم، برگ گلم غنچه خوشرنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشم های خسته ام عشق تو آواز صبح زندگیست مهر تو آغاز لطف و بندگیست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشکهای سرد خود را پاک کن گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن گوش بسپار با لالای حزین مادرت خوش بخواب دیده من تا سحر، فانوس گرم و روشن است         ...
24 تير 1393

برگی از خاطرات دوره بارداری

سلام عزیز دل مامان خوبی قربون شکل ماهت بشم؟ جات راحته؟ اوضاع احوال اون تو خوبه؟ الان که دارم برات می نویسم، تو شرکتم و تو حسابی در حال سکسکه کردنی مامانی خیلی زیاد سکسکه می کنی، فکر کنم باید اسمتو بزارم آقای سکسکه داشتم وب گردی می کردم و وبلاگای یه سری آدمای غریبه رو می خوندم که در مورد کوچولوهاشون نوشتن رو می خوندم، یه سریا در انتظار اومدن کوچولوهاشون بودن و یه سری ها هم کوچولوهاشون یا تو شکمشون بودن یا تو بغلشون مامانی ازت می خوام برای اونایی که منتظرن دعا کنی که هر چه زودتر نی نی های نازشونو تو بغلشون بگیرن ، و برای سلامتی بقیه نی نی ها هم دعا کنی خدا تو رو هم برای من و بابایی سالم و صالح حفظ کنه عزیز دلم ...
23 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رهام می باشد